مدیریت مزرعه، اجرا و اتخاد تصمیماتی است که در سازماندهی و تولید بیشترین بازده و محصول دخیل هستند. مدیریت مزرعه به علم اقتصاد کشاورزی به منظور اطلاعات قیمت گذاری، بازارها، سیاست کشاورزی و نهادهای اقتصادی همچون نهادهای لیزینگی و اعتباری نیاز دارد.
همچنین نیازمند علوم گیاهی و حیوانی به منظور گرفتن اطلاعات مربوط به خاک، دانه و کود، کنترل علفهای هرز، حشرات و بیماریها، جیرههای غذایی و تولید مثل؛ به مهندسی کشاورزی در زمینه ساختمان مزارع، ماشینآلات، آبیاری، خشک کردن محصولات، زهکشی و سیستم کنترل فرسایش؛ و به روانشناسی و جامعه شناسی به منظور کسب اطلاعات در باب رفتار انسانی نیاز دارد. از این رو، یک مدیر مزرعه در تصمیمگیریهای خود نیازمند اطلاعات در زمینههای زیست شناسی، فیزیک و علوم اجتماعی است.
از آنجایی که مزارع وسعت های گوناگونی دارند، خوشایندترین طرح برای یک مزرعه ممکن است برای دیگری نامناسب باشد. مشکلات مدیریت مزرعه میتواند از مزارع کوچک، در حد معیشت و مزارع خانوادگی تا مزارع بزرگ تجاری جایی که مدیران آموزش دیده از آخرین دستاوردهای فناوری استفاده میکنند و تا مزرعههایی که توسط یک مالک اداره میشوند و تا آنهایی که توسط دولت اداره میشوند دسته بندی شوند.
در آسیای جنوب شرقی، مدیر یک مزرعه کوچک معمولی با میزان کار زیاد، سرمایه محدود و تنها با ۴ تا ۸ آکر (1.6 تا 3.2 هکتار) زمین که اغلب تجزیه و قطعه بندی شده، با مشکل مدیریتی سرمایه زمینی بحرانی مواجهاند.
کاربرد محصولات زودرس متفاوت است؛ برنامهریزی کارآمد توالی آمادهسازی زمین، کاشت و برداشت؛ استفاده از بستر دانه ها و عملیات تراکاشت برای استفاده سنجیده از زمین از طریق زراعت چندگانه؛ استفاده موثر از آبیاری کود تجاری و انتخاب موادشیمیایی برای کنترل حشرات، بیماریها و علفهای هرز – همه اینها مقادیر ممکن برای افزایش محصول و درآمد از هر واحد زمین هستند.
در اروپای غربی، یک مزرعه خانوادگی کمتر از حدی که با تجهیزات ماشینی مدرن و سطوح آموزش و دانش اقتصادی به نظر برسد زمین دارد و بنابراین باید محصولاتی را از یک جریان نوظهور تکنولوژی و مولفه هایی را انتخاب کنند که بازده بهتر محصول و دام را با هزینه ای کم به ارمغان آورد و نیازمند است تا انتخاب محصول خود را از نظر تغییر هزینه ها و قیمتهای نسبی تنظیم کنند و زمینهای بیشتری را برای کار زراعی صاحب شوند، زمینهایی که با به کارگیری فرصتهای غیرزراعی جذب شدهاند و از این طریق، تعداد مزارع کاهش یابد.
در یک مزرعه ذرت ۱۶۰ هکتاری در ایالات متحده با نیروی کاری برابر با دو مرد تمام وقت، شرایط فیزیکی و فناوریهای موجود انتخابهای گستردهای را در سیستم زراعی ممکن میسازند.
دستیابی به درآمد مطلوب نیاز به عمل کردن بر روی یک مقیاس افزایشی خروجی و افزایش تخصص دارد. از این رو، انتخاب سیستم زراعی، میزان تخصص انتخاب شده، اندازه عملیات و روش تامین مالی، نگرانیهای اصلی مدیریت هستند.
برای مدیریت یک مزرعه در روستاهای برزیل، استفاده زیاد از کارگر، مشکل مدیریتی بزرگی به وجود میآورد. با ۳۰ تا ۴۰ کارگر به ازای هر بنگاه که کار را تولید و مدیریت میکند- آن هم در کنار شرایط عرضه و تقاضا برای کارگر استخدامی، که کار میکند بر اساس توافقات قراردادی (مقدار حقوق و سایر حق امتیازها) که تصمیم میگیرد که چطور کار را با سایر ورودی ها ترکیب کند و به نیروی کار نظارت کند- از اهمیت بالایی برخوردارند.
مالکی با هزاران هکتار زمین، چه در پامپاس آرژانتین، چه در دشتهای استرالیا و چه در چمنزارهای ایالات متحده در مورد میزان افزایش گله از راه زاد و ولد، خرید و نیز ترکیب گله ماده گاوها، گاوهای نر، اسبها، گوساله های نر و گاوهای اخته بسیار نگران است.
خطرات ناشی از خشکی، طوفانهای زمستانی و تغییر قیمتها میتوانند شدید باشند. آب و هوا، بازده احتمالی و چشم انداز قیمت، نگرانیهای ثابت شخص ذی صلاح بوده و به مدیران مزارع هشدار میدهند.
بنابراین، شاکله ی کشاورزی جهانی همانطور که میلیونها کشاورز منابع را به گونهای تحت کنترل خود میگیرند تا حد ممکن، رضایتی از تصمیمات و اقداماتشان که در زمینههای گوناگون با توجه به ترکیباتی از منابع انسانی، سرمایهای و زمینی، امکانات تکنولوژیکی، قوانین اجتماعی و سیاسی گرفتهاند به دست آورند.
پیشرفتهای آتی در زمینه کشاورزی نیز به بهبود کیفیت مدیریت و محیطی که کشاورزان در آن تصمیمگیری میکنند و به کمک به آنها برای تطبیق تصمیماتشان به منظور تغییر محیط بستگی دارد. در دهه ۱۹۸۰، توسعه تحقیقات، ورود تدارکات و انتقال تسهیلات، کشاورزی را بهبود بخشید، فرصتهای خرید و فروش را گستردهتر ساخت و در یک محیط غیر مشوق، نوید زمینهای وسیعتر برای انتخاب و تصمیم گیری مدیریتی داد.